یه چیزایی فراتر از تصادفی بودنه؛ یا من دوست دارم اینجوری بهش نگاه کنم.
یک ساعت از پست قبلی نگذشه که از ساخت لنز گفتم، الان دارم برای ارائه درسم یه مقاله میخونم، توش دقیقا به همین کاری که کردم اشاره کرده!! خیلی باحاله ها!
تازه ازون باحال تر اینه که یکی از کارایی که میخواستم انجام بدم و جایی ندیده بودم رو اینا اومدن پیاده کردن. راستش رو بخواید… قدیما ناراحت میشدم در این موارد، ولی الان اتفاقا خیلی حال کردم باهاش.
راستش یعد چند دقیقه به خودم اومدم دیدم با هیجان دارم مقاله هارو زیرو رو میکنم و له له میزنم که اون مواد لازم یا روش مشخص اشاره شده تو مقاله رو ببینم. و یه حس خوبی که انگار به یه گنج رسیدی، جواب تمام سوالات اینجاست و دیگه هیچ چیز برات مهم نیست، مجهول گریزپای رو بلاخره گیرانداختی… و با طمع تمام میخوای مقاله رو صدبار سیو کنی که گم نشه.
وسط مقاله که دیدم اینجوری شدم یاد دبیرستان و پروژه خوارزمی افتادم. مدت ها بود که این حس خوب رو انقدر خالص، تجربه نکرده بودم.