روز جالبی بود!
البته که با یا رب روا مدار که گدا معتبر شود شروع شد… ولی در ادامه اتفاقای خاصی افتاد.
اولا که امروز موقع کار کردن واقعا به این که چقدر از جایی که قرار گرفتم خوشحال و راضی هستم رسیدم؛ نوعی از شادی که اصلا قابلیت ارزشگذاری و معاوضه با چیز دیگه ای نیست. اینقدر خاصه که نمیشه خریدش. البته شاید از نظر عوام هیچ ارزشی نداشته باشه و از کنارش رد بشن، ولی نه، من تو پیاده رو میایستم، صدای زیبای پرنده رو گوش میکنم، شیطنت گربه ها رو با چشمای گرد شده نگاه میکنم و لذتش رو نقدا میبرم. امروز برای من، کاری که میکردیم، واقعا ارزشمند و لذتبخش بود.
و اما بعد، امروز برای اولین بار یکی گفت کاری که بلدی رو انجام بده، چیزی که بلدی بسازی رو بساز و من بهت پول میدم، امکاناتش رو هم فراهم میکنم. و این همون جملهست که میگفت کاری که ازش لذت میبری رو انجام بده و راهی پیدا کن که بقیه براش پول بدن.
طراحی لاوازیه هنوز ثبت و تست نشده مشتری پیدا کرده. خیلی خوب و جالبه. خیلی. خرسندم. همینکه کاربردی بودنش بهم اثبات شد خیلی دلچسب بود.
آخری و نه کمتر از بقیه، امروز بخش دوم لاوازیه تمام شد. طراحی کامل شد، باید سفارش نمونه نهایی رو بزنیم و تست کنیم و خب انتظار داریم مشکلی نداشته باشه و این از این.
تازه، اون ریزبخشِ بخش سوم که اختیاری شده بود، یه پیشرفت خیلی تپل داشت و انجامش میدیم! هو هوو… چه شد ها! خودمانیم!
اینطور!