دیروز رفتم خونه دوستم تا روی اضهارنامه اختراع لاوازیه کار کنیم، به خودم اومدم دیدم 4 ساعت کار کردیم!! اصلا قرار نبود… مخصوصا که همون کاری که میکردیم هم تموم نشد و الان 2 شبه میخوام ریپورت همون 4 ساعتو ارسال کنم ولی اصلا نه وقتش پیش اومد و نه حسش…
البته کار مهمیه و بیشترین تاثیر رو روی زمان طول کشیدن و رد شدن اختراع داره؛ خنده داره که یه جایی به یه مورد برخوردیم خیلی شبیه کار ما بود و البته خیلی پیچیده تر. البته به خیر گذشت ولی قسمت خنده دارش این بود که طرفی که اون کارو کرده بود یکی از ابرقدرت های اروپایی تو این حوزه بود. رویارویی باهاش خنده ی ترسناکی در دل می افکند!
امروزم که رسما کار دانشگاه رو تو سال جدید شروع کردم پری کالچر هارو گذاشتم که بببینیم اگر فردا خواب نمونیم یه بیان خوبی بذاریم… انشالله که خیر است.
تو آزمایشگاه یک اتفاقی هم افتاد که واقعا به این نتیجه رسیدم هرررررر چقدر سر ایمنی و سیفتی هزینه کنی و طراحی رو تغیر بدی، می ارزه و خوب هم می ارزه.
یک اشتباهی رخ داد و اینطور به نظر میرسید که به خاطر خطای من مقادیری آسیب به من و یکی از بچه های آزمایشگاه وارد شده 🙂 خب نگرانی داشتش، بیشتر هم به فرد دیگر. ولی از اونجایی که به نظر هم میرسید -چرا که اگر این اتفاق رخ دادنی بود نسبتا بیشتر بهش هوشیار میبودم- از اول هم خطایی رخ نداده بود. ولی خب چند ساعتی روز خوبم سیاه شده بود ها. شکر خدا که به خیر گذشت و شک بی موردی بود. خیالم راحت شد ولی ها!
این هفته قرار بود کامل روی دانشگاه تمرکز کنم ولی خب… بچه ها زیادن و همشون جیک جیک میکنن که وقت توسعه دادن و پیشبرد همشونه. از لاوازیه تا فوتوپسین و میکروگراف و چوگان و … ببینیم چی میشه!
اینطور!
07 فروردین 1400