Category: شرکت

This is It!

آره دیگه. اون روزی رسیده که دارم همه ی پروژه‌ها رو مختومه می‌کنم. پایانی بر دوره‌ی دوست داشتن، راه‌حل پیدا کردن، گریز از شکست و تلاش و تلاش و تلاش.
خب می‌خواستم، ولی نشد!
دیگه باید بتونم عبور کنم ازشون…

فکر کنم برای شروع همه ی سایت‌ها رو بیارم پایین و جمعشون کنم. البته به جز اینجا که فکر کنم عملا دیگه غیر فعال بشه فعلا. خیلی به اینکه بعدا باز این کارا از سر گرفته بشه امید ندارم؛ نمیگم نه و قصدش رو ندارم ولی خب همون ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم.
بقیه کارا هم که کنسل‌ه دیگه.

مشکل آرزوهای بزرگ نبود، مشکل انتظارات زیاد بود. که خب نتیجه‌ش مرگ غیر تدریجی یک رویاست…

نمیتونم بگم اشتباه کردم که نتیجه‌ش این شد. تقریبا بیشتر داستان این بود که نشد دیگه، نشد. تنها اشتباهم که اونم اشتباه نبود و ریسکش رو می‌دونستم و پذیرفته بودم اینه که تا قبل اینکه افراد رو از دست بدم سیستم ها پایدار می‌شن و به نتیجه می‌رسن که خب این اتفاق نیوفتاد و آدم‌هارو از دست دادم و پخش شدن رفتن.
زندگیه دیگه، اینجوریه!

پیش باد؟
الله اعلم!

ممنون که دنبال کردید
محمدرضا صادقیان
۱۴۰۱/۰۳/۰۳


پایان فعالیت سایت


 

اولین برخورد من با وردپرس سر کانال علمی بیوتک‌پلاس بود. با چنتا از بچه ها یه کانال علمی بیوتک داشتیم که بیشتر ترجمه محتوای علمی و نشر مطالب تحصیلی و نشریات و اینا بود. راستش کار خیلی قشنگی بود و من دوستش داشتم، ولی هدفمند پیش نرفت و آیندش مشخص نبود. مخصوصا که موقع خیلی بدی بود برای من، تابستونی که اوج کارای انجمن و نشریه و اینا بود و نمیرسیدم خیلی بهش توجه کنم. خلاصه که کار خوابید. و البته اون جنس کار رو خیلی هدفمند تر با آدمای مشابهی شروع کردیم و شد زیست‌نوین. خیلی فرق دارن ولی خب کار علمی فرهنگیه بلاخره و از این نظر شبیه بود.

اون موقع من به مسئولمون گفتم بیاید سایت بزنیم خب، و گفت تو کار کردن با وردپرسو بلدی مگه؟ هیچ میدونی چقدر سخته؟ منم که نمیدونستم و گفتم واهای خیلی سخته، ولش کن. گذشت.

یک سال بعدش برای زیست‌نوین به طور عاجل نیازمند سایت بودیم. برای کارای انجمن و مخصوصا کارای ثبت روز ملی زیست شناسی. آقا اینو میگی… من بسم الله گفتم و شروع کردم. همینجوری خالی خالی زدم سایتو واقعا! یه جاهایی اشکم درومد ولی با یسری کیلیپ و پیج کمکی و دست و پا شکسته پیج رو بالا آوردم! و چقدرم خوب بود. الان تو وب آرشیو میتونید ببینید نتیجه کارمو. سه هفته وقت گرفت ازم ولی راضی بودم. واقعا کار کردن با وردپرس کاری نداره! همون پاورپوینته… ولی خیلی بی انتها تر.

اینارو برای این گفتم که الان یه سایت جدید میخوایم برای میکروگراف. من همین وبلاگ، نسخه قبلی زیست‌نوین، ساب دامین میکروگراف تو زیست‌نوین و سایت شرکت (که غیر فعال شده) رو با وردپرس بالا آوردم. کم کم چیزای بیشتری هم یاد گرفتم و الان خیلی بیشتر از اوایل سر در میارم چی به چیه، ولی خب این سایت جدید چون خیلی جدی تره، نخواستم با نابلدیم خرابش کنم و حوصله‌ش هم نداشتم پس یه‌سره پیگیر سفارشش به بیرون شدم. از چند نفر پرسیدم، و خب فهمیدم با شرایط من اولا کسی قبول نمیکنه کار رو (اینکه یه قسمت از حق الزحمه رو از سود سایت بگیره) و اگر یکی باشه هم یکی دو میلیونی پول میگیره. این وسط یکی از بچه ها پیشنهاد خوبی داد. گفت تو که خودت سر در میاری چی به چیه، یه قالب کار شده آماده از سایت های درست حسابی بخر. قیمتاش رو چک میکردم… صد تا دویست هزار تومن بود بیشتر قیمت ها. واقعا حس خوشایند یا حتا خنده داری بود. برای همین کار میخوان یکی دو میلیون از من بتیغن؟ اینکه بازار کسب شما رو میشه ارزون تر بدست آورد تقصیر ما نیست که از ما میگیرید پولش رو! تازه میگه طرف شریک هم میشه، چقدر مگه درامد داره یه سایت که بخواد شریکی هم باشه!

خلاصه که الان میرم که یه قالب آماده بگیرم بندازم رو سایت و یکم باهاش ور برم و تمام! زیبا، ساده، ارزان! این هم از وردپرس. دمشم گرم.

اینطور!

9 مرداد 1399

2

امروز قرار بود با همکارمون تو شرکت یه ویدیو چت داشته باشیم و تکلیف Deep1 رو مشخص کنیم؛ باهاش صحبت نکردیم ولی وضعیت مشخص شد. خودم انجامش میدم.

وقتی با اونیکی همکارمون حرف زدم و هر دو موافق بودیم که جنس این کارای من نمیخوره به اون دوستمون… خیلی سرش شلوغه و وقتش رو برای کارایی که براش درامد دارن داره صرف میکنه… بهتره مطرح نکنیم بیاد رو یه چیزی که تهش احتمالا بجز پتنت چیزی نیست و صرفا خیلی باحاله انرژی بذاره. خودم دلم رضا تره اینجوری. دقیقا به علت جنس کار که گفتم.

این دوستمون داشت در مورد بازار احتمالی و ارزیابی های Deep1 سوال میکرد -مثل قبل تر که در مورد طرح های دیگه هم میپرسید. بهش یه چیزی گفتم و قبول کرد خودشم. سوالایی که میکرد مثلا شامل این اصطلاح بود که “نسبت به نمونه های مشابه” چطوره فلان جنبه ی محصول… اما کارای من نمونه مشابه نداره، بدیع‌ه! مثل اینکه من دارم ماهی درست میکنم، نمیتونی بپرسی چند متر میتونه بدوِه یا چند دقیقه پرواز کنه… اون ماهی‌ه، تو یه بعد دیگه است، تو یه دنیای دیگست.

چیزی که هنوز اصلا معلوم نیست واقعا کار کنه یا نه رو نمیتونی بپرسی بازارش چقدره و چطوره؟ چون هیشکی از وجودش خبر نداره که بخوادش. مثلا فکر کن من “چشم سوم” بسازم. ینی یه چیز مثل دوربین که میذاری روی میز ولی میتونی مستقیم تو ذهنت ببینی باهاش… خب این که اصلا وجود نداره چطوری میخوای بازارش رو بسنجی؟ البته بگم روش هایی هست برای این سنجش ها ولی واقعا کار امثال من نیست و ضمن اینکه من چشم سوم نمیخوام بسازم، لاقل فعلا!

راستش خوب شد، چون خودشم تایید کرد که جنس کارای پیشتازانه اینجوری نیست که با خط‌کش کارای دیگه سنجیده بشن. و امیدوارم دفه ی بعدی که گفتم بیاید یچیز بسازیم که نمونه مشابه نداره، نگن بازارش چقدره! البته، واقعا دیدگاه اونا درسته… اگه بخوای کار کنی که پولی دربیاری ازش نمیشه با روش من جلو رفت؛ مگر اینکه پتنت ثبت کنی و بفروشیش! که هر دو قبول داشتیم آقای خریدار پتنت بز خرش میکنه کارو… ولی بازم بزی که اون میخره ازمون خیلی بزرگتره از گاوی که ما خودمون میتونیم بفروشیم.

خلاصه که اینطور! میریم که deep1 رو خودمون بسازیم و اینکه چون Deep1 وار فاز ساخت نمونه اولیه شد، از این بعد پروژه محسوب میشه.

۵ دی ۱۳۹۸

#Deep1

0

توی این چندروز چیزای نوشتنی زیادی اتفاق افتاده. مثلا بومیتینگ برگزار شد و بچه های انجمن گل کاشتن؛ عالی بود و واقعا جای خوشحالی داره همچین چیزی. و حس خاص خوشحالی ما بچه های قدیمی انجمن که میبینم درختی که با سختی تو خاک شور شاهد کاشتیم هنوز برگ هاش سبزه و داره میوه میده.

دیگه اینکه برای سمینار یکی از درسا دارم رو اون موضوع تصفیه آب کار میکنم و واقعا جای امیدواری وجود داره. خیلی هم خوب. البته قطعی نیست موفقیتی در پس کار باشه ولی خب لاقل یه راهی پیدا شده. بریم ببینیم تهش چه خبره!

اتفاق نوشتنی دیگه روند پیشرفت دوستم تو MM ه. با وسایل ساده دم دستش یکی از قطعه هارو ساخت! همینقدر راحت. تازه قطعه ای که ساخته از خیلی نظر ها بهتر از نمونه بازارشه و حتا هیچ بدی ای هم نداره. خوشم میاد ینی یکی کنارم هست که مثل من اگه دری پیدا نکنه،  یا بلاخره یه جوری از دیوار میپره اونور یا دیوارو خراب میکنه؛ حتا اگه اون دیوار بیستون باشه. خودم که سر پروژه خوارزمی داروی مد نظر رو پیدا نکردم شروع کردم ساختنش… ۶ ماه طول کشید ولی اعتماد به نفس اون دورانم رو ستایش میکنم… الان خودم نمیرم سمت همچین چیزی (و راه های بهتری بلدم).

شرکتم که مسئولیت جدید سپرده بهم؛ خیر است!

میکروگراف هم که… حال من یکیو حسابی سر جاش آورده! کلی کیف کردم تاحالا. پیش باد 🤚

اینطور!

اواخر آذر ۹۸

0

بلاخره مطالعات Deep1 رو شروع کردم. داستان انقدر ساده است که باز منتظرم ببینم تو سال هزار و نهصد و شونصد یکی تو روستاهای ژاپن یا دانشگاه سلطنتی تانزانیا روش کارکرده و ثبت‌اختراع شده!

البته یا شدنی نیست یا قبلا ثبت شده که نمیبینیمش امروز تو زندگیمیون… ولی خب خدا رو چه دیدی… شاید واقعا یه سرزمین جدید رو پیدا کردم.

داستان بسه، برای ساخت نمونه اولیه Deep1 میتونم کلا خودم دست به کار بشم و با کیفیت بدش رو بسازم. اگه یکم دروس مهندسی بخونم میتونم باکیفیتش رو بسازم. ولی عالی و نهاییش کار من نیست… البته با خرج کردن پول و سفارش به بیرون میتونم خودم نهاییش کنم. ولی نمیکنم!

اول با همکارم تو شرکت مطرح میکنم، ناز کنه یا از این جنس کارا خوشش نیاد میرم سراغ شریک پروژه قبلیم که اونم بلد نیست این چیزا رو… ولی اینقدر پایه است که از پسش برمیایم. یه نفر سومی هم هست که روحشم خبر نداره ولی قبلا پختمش برای چنین روزی…

با توکل به خدا به پیش!

۱۳ آذر ۹۸

#Deep1

0

منتظر چیزی بودم تا وضعیت چگونگی انجام چندتا از پروژه ها رو مشخص کنم. امروز اتفاق افتاد و مشخص شد؛ فعلا دوتا از پروژه ها رو برای شرکت تعریف میکنم که ایشالا شروع کنیم و اونجا انجامشون بودیم. تا چه شود؟!

امیدوارم و… خیره انشالله.

0

بعد مدت ها یه چیز آرامشبخش و قشنگ دیدم. صورت جلسه مشاوره مرکز رشد با مدیر عاملمون خیلی قشنگ بود. بلاخره یکی یه چیزی حالیش بود و میفهمه دقیقا همون چیزی که لازمه رو منتقل کنه. همه چیز میزان و سر جاش و بجا بود. این میزان از هارمونی برام لذت بخش بود و کیف کردم واقعا. مرسی از هر 2 طرف!

0

 بچه های شرکت دارن پروژه های مختلف رو شناسایی و برسی میکنن که روشون کار کنیم و برای همین امروز رفتیم یه آزمایشگاهی که رئیس مجموعه قرار بود در مورد کیت های تشخیصی توضیح بده بهمون. من میدونستم کیت کار مفصلی میخواد که خارج از حوصله ی ماست فعلا. در مورد یه سری مباحث دیگه مثل صنعت اسباب بازی هم بحث شد که برام جذاب بود واقعا.

چیزی که خیلی برام جالب و شاید لذت بخش بود این بود که آقای رئیس رو از قدیم و دوران مدرسه میشناختم و شاید اونم منو خوب میشناخت؛ مخصوصا با داستان های ایده پردازیم کمابیش آشنا بود.

در کل خیلی خوب بود. برای ایده پردازی و ایده پذیری رفته بودیم، پیش کسی که خیلی مناسب بود برای این کار.

۱۳۹۷/۱۱/۱۶

6