Category: نقل قول

This was because Hertz was one of the purest of pure scientists. He was interested only in designing experiments to entice Nature to reveal its mysteries to him. Once he had achieved this, he would move on, leaving any practical applications for others to exploit.

-Hmm… Here’s a Question: Why?

+Because We Can!

TBBT S01E09

خیلی وقتا پیش میاد که قبل، بعد یا در حین انجام خیلی کارا از آدم میپرسن “خب، که چی؟” و حتا ممکنه برای خود آدم هم این سوال پیش بیاد.

ببینید خیلی سخته وقتی شما دارید خارج از جاده رانندگی میکنید (آفرود) یعنی وقت و انرژیتون رو روی یه چیز غیر مرسوم، غیر معمول و حتا بدون‌ نتیجه مشخص صرف میکنید، انجام اون کار برای خودتون و نزدیکانتون موجه جلوه کنه؛ چون بلاخره وقتتون محدوده و دارید از یه چیزی میزنید که به اون کار بپردازید. و راستش رو بگم خیلی اتفاق میوفته که این موضوع دلسردتون میکنه و حتا ناامید میشید و از کارتون دست میکشید. و این خیلی غم انگیزه!

توی این چندین سالی که ازین کارا کردم به جوابای خوبی برای این سوال برخورد کردم؛ یکیش هم همین چیزی بود که تو سریال بیگ بنگ تئوری بهش دادن… چرا؟ “چون میتونیم!” همین!

ادامه داره…

یلداتون مبارک!

What’s Happening?

یه اتفاقی میوفته!

اولین بار سر نتیجه المپیاد زیست‌شناسی مرحله دوم متوجه‌ش شدم. و ندیدمش تا این هفته… نمیدونم قضیه چیه؟

سر المپیاد مرحله دوم یکی از سوالا بود که من اصلا روش کار نکرده بودم. چندتا جانور داده بود گفته بود درخت تکاملی اینها رو رسم کنید. حقیقتا چون تشریحی بود و نمره منفی نداشت یه منطقی تعریف کردم و بر اساس اون درخت رو رسم کردم… شاید ۵ دقیقه وقت گرفت.اما از اون سمت داستان؛ یه سوال ادامه دار در مورد ژنتیک گروه خونی بود… و سوال آخرش که خیلیم امتیاز داشت واقعا دشوار بود. واقعا دشوار. و تنها کسی بودم تو حوزه قزوین که نشستم حل‌ش کردم. و بله ۴۰ دقیقه از وقت ۴ ساعته آزمون رو گرفت. بی‌شمار حالت مختلف بود که باید در نظر میگرفتیم تا بفهمیم “چند درصد احتمال داره که فرد الف بتونه به فرد ب خون اهدا کنه”. و این دو نفر واقعا فامیلی دوری نسبت به هم داشتن… خلاصه. جواب من شد ۳۵.۲ درصد. و نوشتمش.

گذشت. نتایج اومد. نمره کلی‌م عالی بود. واقعا از خودم انتظار نداشتم که ۵۰درصد نمره کل رو گرفته باشم. و باید بگم با اختلاف کمی قبول نشدم. ولی اینجا برام جالب بود که… نمره ی سوال گروه خونی؟ صفر! جواب درست چقدر بود؟ بازه ۳۵.۵ تا ۳۷.۵ درصد قابل قبول بود! و باید بگم ۸ درصد نمره کل رو داشت اون سوال… نامه اعتراض زدم و مدتی بعد جواب اومد که برادر محترم… و من الله توفیق… (البته بگم وقتی دارید نامه ای که از طرف سازمان پرورش استعداد های درخشان و پژوهشگران جوان‌ اومده رو باز میکنید احساس خیلی خوب و شاخصی دارید که انگار بالای برج بلندی قرار گرفتید… ولی خب بلافاصله وقتی میگه درخواستتون برسی شد و جوابش منفیه، از بالای برجی که هستید پرت میشید پایین. ولی خب هوای اون بالا برای همون چند لحظه واقعا خوبه!)

و اما داستان… جالب بود که نزدیک کل نمره اون سوال درخت تکاملی رو گرفته بودم!! البته هم خوشحالی داشت این موضوع و هم ناراحتی. اینکه رو چیزی که حساب نکردی جواب گرفتی؛ اما اگه اونی که روش حساب کرده بودی “هم” جواب میداد احتمالا قبول شده بودی و مدت خیلی خیلی طولانی بالای اون برج خوشحالی میموندی…

این داستان دیگه اتفاق نیوفتاد تااا این هفته؛ میکروگراف. من یسری منطق و پیش‌بینی رو برای کارای میکروگراف برنامه ریزی کردم. شروع کردیم و افتضاح پیش رفت. بازخورد کمتر از حداقل حالتی بود که فکر میکردم (البته ناگفته نماند که دوست عزیزی که باید پیگیری یه قسمت مهم میشد کلا گذاشتمون زمین 🙂 ). ولی بازم بازخورد خیلی کم بود. کلا محاسبات و همه چیز ما کشک… تا اینکه یه تیری در تاریکی زدم و رو انداختم به دو گروه: دوستانم و یسری سلبریتی دنیای علم! با توجه به شناختی که ازشون داشتم واقعا فکر نمیکردم آنچنان خوب برخورد کنن و حتا اگر خوب برخورد کنن نتیجه مطلوبی داشته باشه.

و ناگهان باز همان شد که در ۱۰ اردیبهشت سنه ۱۳۹۲ اتفاق افتاده بود… بازم از آنچه انتظار نداشتم جواب گرفتم؛ برعکس آنچه ازش انتظار داشتم! به لطف دوستان خودم و اون چهره های علمی بازخورد ها شتاب فزاینده ای گرفت. چیزی که واقعا سوپرایزی برای من و آقای شریفی (همکار میکروگراف) بود.

نمیدونم اسم این اتفاق رو چی باید گذاشت! تو نیکی می‌کن و در دجله انداز؟ یا این موردی که مینویسم:

افسوس که آنچه برده ام باختنی است

بشناخته ها تمام نشناختنی است

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت

بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است

خواجه نصیرالدین طوسی

یا شاید هیچ‌کدوم!

پی‌نوشت: بازخورد های خوبی که گرفتیم تقریبا کلش نتیجه عملکرد بسیار عالی آقای شریفی در طراحی های (گرافیکی و فکری) میکروگراف بود.

پی‌نوشت۲: وضعیت میکروگراف کماکان مطلوب دل نگارنده نمیباشد… وی انتظارات بالاتری دارد.

۱۸ آذر ۱۳۹۸

Extraordinary people have Extraordinary dimands!

از استادم پرسیدم داستان تصفیه آب رو، جوابی که داد تقریبا روشنم کرد که باز همون داستان همیشگیه!

سر کلاس بیوفیزیک که یکی از دانشجوهای پست‌داک عزیز داشت میکروسکوپ نیروی اتمی AFM رو توضیح میداد یه جایی اشاره کرد که “میری تو بازار میگی فلان چیز رو میخوام که اصن طرف نمی‌فهمه چی میگی! اگرم بفهمه میگه برو بینیم بابا!”

یاد خودم افتادم که یه شب، خیلی دیر وقت بود، خیلی، رفتم سر کوچه که یه عکس عجیبی رو روی یه طلق شفاف پرینت کنم! حالا بماند که آقای محترم فروشنده هم خودی و اهل دل بود و بی چون و چرا با یه حرکت فوق‌العاده این کارو انجام داد… ولی یه لحظه به خودم اومدم دیدم پسر، ساعت ۱۲ شب اومدی چیکار داری میکنی!! اصلا عادی نیست! اصلا!

البته من اون کارو برای برسی یکی از فرضیه های CG انجام دادم که چنتا چیز رو مشخص می‌کرد؛ و بقدری شوق داشتم که واقعا نمیتونستم تا فرداش صبر کنم. اونجا بود که دیدم واقعا کاری که می‌کنم عادی نیست، ولی خب در آخر هدفی که پی‌ش هستم هم عادی نیست! و عادلانه‌ست که این ۲تا یک جور باشن. من که دنبال چیز خیلی ویژه ای هستم و به قولی آفرودم، بایدم کارای غیرعادی انجام بدم که به اون نتایج برسه… ینی میطلبه که اینجوری باشه، نه که من بخوام.

این چیزی که به استاد گفتمم همین شد، فهمیدم بازم باید توی یه انبار کاه دنبال نه سوزن، یکی از کاه های خاص بگردم… ینی بری توی مزرعه و اون یونجه ای رو پیدا کنی که ۱۰ تا برگ داره، برگ ۵مش ۳۰تا رگبرگ داره و… . و عملا تو دنیای آدم‌ معمولی ها 🙂 تعریف نشدست همچین چیزی…

برای تصفیه آب باید برم بگردم ببینم اصن اون چیزی که میگم رو چطوری میشه ساخت که اون کار رو بکنه! خلاقیت در حد خلق از عدم (یکم کمتر) !

و در آخر، در تکمیل جمله بالا با یکی از دوستام که حرف میزدم، این هم مطرح شد که:

Extraordinary people have Extraordinary demands & also Extraordinary lifes!

اینطور!

1

ساعت برنارد می‌خواهد و مرد کهن!

امروز با دوستم که حرف میزدم بحث قلم نوری پیش اومد و یهو شروع کردیم به بحث که ما چطوری میتونیم بسازیم‌ش که ارزون تر از خریدن از آب دربیاد. همینجوری ایده تو ایده اومد تا اینکه حدود شش تا طرح مختلف دادیم که دو‌تای آخر واقعا خوب و قابل اجرا بودن؛ واقعا خوب!

ولی خب مشکل اینه که کی بسازه؟ واقعا اگه بشه نزدیک ۴-۵ ماه از زندگیت رو بذاری پای همین موضوع، با هزینه ناچیزی میشه طرح اولیه‌ش رو ساخت… اما خب وقت نمیکنیم که دو تا زندگی رو تو یکی انجام بدیم! اینجوری شد که به شوخی گفتم ساعت برنارد میخواهد و مرد کهن! کاش میشد :))

پ.ن. ساعت برنارد یه برنامه نمایشی کودکان بود که پسر بچه داستان ساعتی داشت که زمان رو متوقف میکرد و همه ی دنیا بجز خودش از حرکت باز می ایستاد.

0

“In the fields of observation chance favors only the prepared mind.”

― Louis Pasteur

0

تو نیکی میکن و در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز

ترم یک کارشناسی یه استاد میکروبیولوژی داشتیم به اسم دکتر محمدی، خیلی کلاس خوبی داشت و کلی چیز درسی و غیر درسی یاد میگرفتم از اون کلاس. یه بار یکی از نکته هایی که گفته بود خیلی ذهنم رو درگیر کرد به حدی که موقع ایده دادن به یکی از دوستان مهندسی شریف برای ساخت یه قطعه، یه طرح خیلی تخیلی بر اساس اون موردی که دکتر محمدی گفته بودن جرقه زد… این داستان ادامه پیدا کرد تا اینکه به یه فرضیه بنیادین (صرفا ایده خام) تو حوزه طراحی پروتئین رسیدم. یه دستگاه ساده ساختم و تست اولیه ش هم گرفتم، جواب هم داد ولی خب داده ها قابل اعتماد نبود و نیاز بود تست های بیشتری انجام بشه.

چند روز پیش برای کار کردن بیشتر رو این موضوع و پتانسیلش برای تبدیل شدن به پروژه ارشدم، رفته بودم دانشگاه الزهرا پیش دکتر محمدی. خیلی خوشحال بودم از دیدار مجدد… در مورد موضوع این پروژه هم حرف زدیم  ولی نه اونجوری که انتظار داشتم… حرفای به مراتب بهتری زده شد.

استاد یه راهنمایی های کلی برای این موضوع کردن ولی بهتر از اون یه سری نکات کلی تر در مورد خود ارشد گفتن و البته یه نکته خیلی خیلی طلایی: وقتی پرسیدم این موضوعات منو به علاقه نهاییم نمیرسونه و مسیرش جداست، استاد گفت: “نه اتفاقا… میرسه. به قول عامیانه، داستان داستان تو نیکی میکن و در دجله انداز ه… برای اینکه کارت برکت داشته باشه و بعدا وجدانتم راحت باشه، ببین نیاز جامعه چیه، بگو خدایا من شروع میکنم که به اون برسم و کارت رو بکن… در نهایت نتیجش آرامش بخش میشه برات.”

اینطور.

#PressProt

0

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟

اندیشه سیال من -ای دوست- کجا نیست؟!

برشی از شعر طنز سعید طلایی

I always go extreme ways.
Giving up is something a Lauda doesn’t do.

Niki Lauda
RIP, Legend