Category: Mr.Game

This is It!

آره دیگه. اون روزی رسیده که دارم همه ی پروژه‌ها رو مختومه می‌کنم. پایانی بر دوره‌ی دوست داشتن، راه‌حل پیدا کردن، گریز از شکست و تلاش و تلاش و تلاش.
خب می‌خواستم، ولی نشد!
دیگه باید بتونم عبور کنم ازشون…

فکر کنم برای شروع همه ی سایت‌ها رو بیارم پایین و جمعشون کنم. البته به جز اینجا که فکر کنم عملا دیگه غیر فعال بشه فعلا. خیلی به اینکه بعدا باز این کارا از سر گرفته بشه امید ندارم؛ نمیگم نه و قصدش رو ندارم ولی خب همون ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم.
بقیه کارا هم که کنسل‌ه دیگه.

مشکل آرزوهای بزرگ نبود، مشکل انتظارات زیاد بود. که خب نتیجه‌ش مرگ غیر تدریجی یک رویاست…

نمیتونم بگم اشتباه کردم که نتیجه‌ش این شد. تقریبا بیشتر داستان این بود که نشد دیگه، نشد. تنها اشتباهم که اونم اشتباه نبود و ریسکش رو می‌دونستم و پذیرفته بودم اینه که تا قبل اینکه افراد رو از دست بدم سیستم ها پایدار می‌شن و به نتیجه می‌رسن که خب این اتفاق نیوفتاد و آدم‌هارو از دست دادم و پخش شدن رفتن.
زندگیه دیگه، اینجوریه!

پیش باد؟
الله اعلم!

ممنون که دنبال کردید
محمدرضا صادقیان
۱۴۰۱/۰۳/۰۳


پایان فعالیت سایت


 

Chovgan in Lab

نشستم وسط آزمایشگاه و کارای بیان پروتئین رو انجام میدم. تو مرحله آخر بیان 6 ساعت زمان خالی هست که معمولا یه کار دیگه دارم که اون موقع انجام بدم ولی امروز وقتم خالی بود. البته سعیم رو کردم قبل مسابقه فورمول یک امروز برم خونه ولی خب چون نمیرسم احتمالا اکران فورمول یک بحرین رو تو آزمایشگاه قراره تماشا کنیم.

وسط وقت خالی ادامه کار اظهار نامه اختراع رو انجام دادم و همچنین روی لگوی چوگان کلاب کار کردم. از روند پیشرفت کار راضی بودم. فعلا نتیجه امروز همچین چیزی شد. 

البته روند جالبی طی شد تا به این عکس رسیدیم. مخصوصا اونجاش که تو آزمایشگاه داشتم فیگور چوگان میگرفتم و همچین میکردم :))))

اینطور!

Chovgan Club

فکر میکردم تا هفت روز رسما هییییچ کاری نکنم ولی خب گویا کور خوندم. بجز جلسه فردا، به عنوان اولین کار ص ‌ای تو قرن جدید امروز سایت Mr.Game روی ایر قرار گرفت؛ البته قرار نیست فعالیتش رو شروع کنه و همینجا به حالت خواب‌زمستونی برمیگرده، ولی بهتره سایت پابلیش شده باشه.

البته لوگو نداره ولی فکر کنم دو سه روزه که برگردم خونه لوگوی ساده براش آماده کنم دیگه بسپارم به امان ایزد منان… با توجه به اینکه این پست که میخوانید بعد مدتی پابلیش میشه و تا اون موقع به طور پرایوت رو سایت میمونه، ایشالا تا اون موقع لوگو تکمیل شده و سایت اونی که باید باشه شده. معرفی میکنم: چوگان کلاب یا همون Mr.Game خودمون!

WWW.Chovgan.Club

خیر است!

۰۵ فروردین ۱۴۰۰

خب همینک خودم رو گرامی داشتم و رفتم بهترین دامین ممکن رو برای Mr.Game گرفتم و از کرده خویش بسیار خرسندم. گرونتر از چیزی که میخواستم شد و الان دامین‌بین‌المللی داریم! دیگه گفتم جهنم اینم کادوی تولدت و هر سال که پرداخت میکنی هی به خودت کادو میدی (اموجی خنده شدید و ظاهری ).

البته یه جوگیری‌ای کردم این وسط و یه مدت پیش یه دامین و پلن دیگه هم براش اینیشیت کردم و الان دوتا دامین داریم (اموجی افسوس اقتصادی) ولی خب برنامه خوبی برای هردوتاش دارم. اصلی همینیه که الان گرفتم و اون یکی میاد یه کار ترکیبی با این میکنه. تا چه شود.

خیر است ان‌شاءالله!

۱۵ فروردین ۱۳۹۹

0

Clubbing !

در ستایش کلاب‌ینگ

واقعا یکی از چیزهایی که همیشه منو خیلی به وجد میاره کلاب و کلابینگه. کلابینگ ازونجا شروع میشه که:

…while hotels were rare and socially déclassé. Clubbing with a number of like-minded friends to secure a large shared house with a manager was therefore a convenient solution.

کلا همیشه تصویری که از کلاب های کالج‌ی توی سینما نمایش داده میشه قلبم رو جلا میداده، از اوزماکاپای مانستر یونیورسیتی تا گریفندور و اسلایترین هری‌پاتر و حتا باشگاه های ورزشی. البته باشگاه محدوده مشخصی نداره، کلا به هرگونه اجتماع (حضوری-غیرحضوری) غیر رسمی یه سری آدم که یه حس و بهانه مشترک برای جمع شدن داره، کلاب میگن. البته برای یه‌سری فعالیت های جنبه های رسمی تری مثل مجموعه های ورزشی یا انجمن های علمی تعریف شده که حضورشون رسمیت داره و این رسمیت برای اعضا و فعالیت ها نیست و این چیزا درون مجموعه‌ای محسوب میشه.

کلاب ها میتونن بر محور دغدغه های علمی، هنری، ورزشی، تفریحی یا حتا فکری و ایدئولوژیک باشن. محدودیت های عضویت یا قرار داد های برادری داشته باشن و کلا هرچیزی‌ش رو موسسین و اعضاش مشخص میکنن.

یه چیزی که منو شیفته‌ی کلابینگ میکنه اون تالار های مشترکیه که ملت جمع میشن توش. مثل سنترال‌پِرک سریال فرندز، البته با اینکه یه کافه عمومیه ولی همون اتفاق اونجا میوفتاد. یجای عمومی برای اعضا که اونجا جمع میشن و به گفت و گو و گذران وقت میگذره. ترجمه اون خط بالا از ویکیپدیا اینجا بهتر معنی میده:
تدارک یه محل بزرگ -خونه- با دوستان هم‌فکر راه حل مناسبی به حساب میاد.

برای کلابینگ این محل جمع شدنه یه فاکتور خیلی اساسی حساب میشه، فیزیکیشش بیشتر تر میچسبه و مجازیشم میتونه دلچسب باشه. یه علاقه همیشگیه برام و پیگیرش خواهم بود. شاید برای همینه که کافه و کافه داشتن رو خیلی دوست دارم، یه محلی برای جمع شدن با دوستان هم‌فکر. کلا این هم‌فکر بودن اعضا کلید اصلی این موضوعه. همینجا یه مطلب در مورد مختصات ذهنی خشکی / اقیانوس آدما نوشتم و منظورم همینه. شما اگه آدمایی که چیزی که میگید رو بفهمن دور و برتون داشته باشید خیلی تو تعالی و آرامشتون کمک میکنه و باعث میشه از گذران وقت لذت ببرید تا اینکه پیش یه سری باشید که توی یه دنیای دیگه با یسری کتب قانون و ارز دیگه به سر میبرند. به‌قولی “قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری”. نه اینکه مثل من توی ورودی 94 شاهد گیر کرده باشید که هیشکی حتا زبون روزمره م هم نمیفهمید، چبرسه به کنایه ها و جوک ها و ایده هایی که میدادم. جدی باید هر حرفی رو دو سه بار میزدم و تهشم میگفتن چقدر گنگ حرف میزنی! من اولش فکر کردم شاید راست میگن ولی وقتی از جامعه ی زندگی غیر شاهدی‌م پرسیدم، گفتن نه برای ما اینجوری نیستی. البته شاید شاهدیا راست میگفتن و صرفا مختصاتای ذهنیمون با هم نمیخوند، ولی نهایتا نتیجش این بود که وقت گذرانی با آدمای شاهدی به عنوان یه زبون نافهم تنها میگذشت و وقت گذرانی با دوستان به لذت. البته یسری بچه‌های خوابگاه و دانشگاه مستثنی هستن که خب بحث یه گل و بهار و ایناست.

خلاصه، کلابینگ به شدت برام جذاب و خواستنیه. این علاقه باعث شده چندجا بحث کلابینگ رو نه به صورت جدی ولی تا جایی که میشه مطرح کنم.

من خیلی دیر فکر تاسیس کلاب غیر رسمی انجمن زیست به ذهنم رسید و وقتی بود که دیگه از انجمن و آدماش خودمو کنار کشیده بودم، ولی امسال که اومدم باز کمکشون کنم مطرحش کردم و خودم کاراشو به عهده گرفتم . خب چی شد؟ دنیای من‌رانفهم شاهدی پسش زد و گفتن نه خسته میشیم. قرار بر این بود به طور کلی یه سری فعالیت های غیر حضوری و غیر فیزیکی مثل تالار گفتمان مجازی، طرح مسئله، کتابخوانی و یسری فعالیت های علمی-فرهنگی طوری مثل ترویج علم و این چیزا داشته باشیم. اگر خوب پیش میرفت میتونستیم قرار بذاریم و جمع بشیم کافه ای جایی و کارای جدی تری هم داشته باشیم. دیگه استقبالی که نشد هیچی مخالفتم شد و من هنوز نفهمیدم از چی خسته میشدن ولی خب ولشون کن. قدر گوهر گوهری و اینا… بهتر که شروع نشده کنسل شد. نتیجه جنگ اول همیشه بهتره.

محمدرضا که در جریان همه چیز بود و خودشم تو ماجرا درگیر بود، بعد این داستان یه سوپرایزی داشت برام و اونم میکروکلاب بود. کلاب بچه های میکروگراف؛ البته ماهیت این داستان هم کمی متفاوته چون بچه ها از یه مسابقه به این جمع اضافه میشن. فعلا برنامه هایی که برای میکروکلاب داریم رو متوقف کردیم تا وقت مناسبش برسه و پتانسیل های خیلی خوبی داره. ازون کارایی که هم مفیدن و هم دلچسب.

مورد آخر هم کلاب یوفور بچه های دانشگاهه. البته اتفاق خاصی هم اونجا در جریان نیست و اسمشم داستان خودش رو داره (یه چیز درن کلابی‌ه 😉 ) کل ماجرا بیشتر در حد کانسپته و اگه این اسمم نداشت وجودش هیچ فرقی نداشت ولی خب کالجی ترین کلابیه که توش عضوم. البته همین اسم خشک و خالی رو دست کم نگیرید که همینم میتونه تفاوت ایجاد کنه.

راستش هر جمع دوستانه و دور همی‌ای عملا مفهوم کلابینگ رو تو خودش داره، مثلا اینکه بری بشینی با چنتا از رُفقا یا فامیل چایی بخوری و گپ بزنی، کل اتفاقی که باید بیوفته افتاده. البته اگه حواست به اینکه داری این کارو میکنی باشه – مثل همون اسم خشک و خالی- شاید ارزشش رو بیشتر بفهمی و بیشتر ازش لذت ببری.

خلاصه که کلابینگ کنید، قدرشو بدونید و حالشو ببرید.

اینطور.

برای Mr.Game انقدر فقط خودم پیشنهاد دادم بقیه رد کردن که اسم گروه رو از “مشاورین” کردم “هیئت ژوری” . البته که کار دوستان عزیزم درسته واقعا 🙂

الانم روند طولانی‌ای برای انتخاب اسم طی شد و هنوزم تموم نشده. ولی خب به یه کاندیدا ی خوب رسیدیم. داستان اینجوری بود که با یکی از آقایان مشاورین که داشتم حرف میزدم، همینجوری بین خودمون، یکم جدی شد روی صحبتم و گفتم ناراحت که نشدی؟ گفت تا اینجا که نه، خود معمولیت بود… مگه اینکه بخوای چیزی اضافه کنی! و بعد در ادامه توضیح این خود معمولی یسری صفات گفت که دیدم چقدر خوبه که با این صفات (و یکم مخلفات) یه شخصیت یا کاراکتر خلق کنیم و Mr.Game رو بر اساس اون شخصیت جلو ببریم. که خب حضرات هم موافقت کردن.

بر همین اساس، برای اسمش هم پیشرفت های خوبی داشتیم و باب جدیدی از اسامی رو سرچ کردیم که خب تا الان یک نتیجه مناسب داشته ولی نهایی نیست و لازمه بیشتر بگردیم.

مناسبم تعریف تقریبا مشخصی داره: اولا دامین آزاد داشته باشه، ساده باشه، منظور رو برسونه و خب از نظر زیبایی‌شناسی هم قابل قبول باشه.

تا ببینیم چه میشود!

0

با جمع کردن چندتا از بهترین دوستانم یه گروه درست کردم به اسم مشاورین. قصد داشتم بی جیره مواجب ازشون کار بکشم ولی گویا “هر کسی از ظن خود شد یار من!” بیشتر صدق میکنه 😉 . البته که جای یکی دو نفر هم خیلی خالیه ولی خب تو بستر فعلی نمیشد که اضافه بشن.

خود مشورت چیز جدیدی نیست و قبل تر از این جدا جدا مشورت میکردم با این دوستان ولی اینجوری گروهی، کار خیلی قشنگ تر میشه. کاری که میکنیم اینه که درباره یسری موارد مشورت کنیم و اگر لازم باشه رو نظراتم صحه بذارن؛ نه الزاما تو قسمت فنی و تخصصی کار، بلکه از نظر تجربه کاربری یا UX (ینی حسی که کاربر قراره از تجربه یه محصول داشته باشه مثبت باشه و نهایتا لذت ببره). و این نیازمند یه طراحی دقیق و درست هست. این مشاورین قراره تو طراحی، کمک حال من باشن.

در حال حاضر، مشورتی که داره انجام میشه، نهایی کردن اسم جایگزین Mr.Game ه!

منتظر نتایج خوبی باشید 🙂

0

شکست تلخه، دردناکه و حس سقوط کردن میده… و نمیگم خوبه که اتفاق بیوفته، ولی لاقل ازش درس میگیریم.

از اولین شکست هایی که من تجربه کردم -شاید مثل همه- سرقت ایده بوده. اوایل که راهنمایی بودم توسط دوستان نزدیک و مورد اعتمادم به شدت اتفاق میوفتاد… چه مسابقه موشک آبی و چه حسگر عبور مرور ساختمان! و جالبه هر کسی ایده رو میخواد کپی کنه حتا احساس نمیکنه سرقت کرده و گویی خودش ابدعش کرده، خوشحال و راضی شروع میکنه روش کارکردن (به نظرم این فراموشی اصل بدیع نبودن ایده توسط سارق چیز خیلی جدی ایه و جای کار داره ). احساس مورد سرقت قرار گرفتن شاید تلخ تر از نتیجه از دست رفته زحمتت باشه…

برای همین ضریب امنیتی حفظ مالکیت معنوی ایده هام رو روی 99.99درصد نگه داشتم و به همین دلیل گاهی برای بقیه اذیت کننده هستم.

اینو گفتم چون هم دلم میخواد همکارانم رو معرفی کنم… هم ضریب امنیتیم اجازه نمیده… فعلا احتیاط میکنم و معرفیشون نمیکنم.

خلاصه که با اونی که داریم مشورت میکنیم، پیشرفت خوبی رو برای پیدا کردن اسم جایگزین Mr.Game داشتیم و امیدوارم نتیجش برای خودمون و بقیه به قدر کافی دلچسب باشه.

اینطور!

0

Mr.Game

من عاشق نظریه بازی هام! اینو قبل اینکه بدونم نظریه بازی ها وجود داره فهمیدم… توی دبیرستان استاد عزیز میجوزی تو درس هنر حل مسئله یه چیزایی بهمون میگفت- و واقعا جذاب بود. شاید همونجا بود که رسما تصمیم بر المپیادی شدن گرفتم و نتیجشم عالی شد برام. این “هنر حل مسئله” و “استاد میجوزی” رو فعلا رد میشم ازشون تا بعد، در مورد نظریه بازی ها و پروژه میگم:

میشه گفت نظریه بازی ها یعنی اینکه بشینی روند یه بازی رو پیشبینی کنی و سیاست ها و احتمالاتی که هر فرد ممکنه در روند اون بازی در نظرش داشته باشه و اتخاذ کنه رو تخمین بزنی… چه تو بازی ها واقعی مثل شطرنج یا حتا گل یا پوچ و چه پیشبینی چینش یه تیم فوتبال یا سیاست های تیم های فورمول وان در حین مسابقه. نظریه بازی ها میاد بطور آکادمیک به این مسئله نگاه میکنه و بجز ریاضیات، توی زیست شناسی و تکامل تا اقتصاد و علوم انسانی تاثیر گذاشته . فیلم یک ذهن زیبا که در باره جان نش هستش رو میتونید ببینید تا از مبدع این ایده و جریان بوجود اومدنش بیشتر آگاه شید-و لذت ببرید.

پروژه ای که اینجا معرفی میکنم حدود یک ساله شروع شده و هنوز کلید نخورده؛ تا الان صرفا ایده های مرتبط رو پرورش دادم و الان میدونم میخوام چیکار کنم. Mr.Game اسمیه که براش انتخاب کردم، ولی متاسفانه نمیتونم این اسم رو استفاده کنم چون قبلا ثبت شده. نتیجه احتمالا یه اسم مشابهش باشه، ولی توی این سایت با همین عنوان ازش یاد خواهد شد. فکر کنم بزودی اقدامات عملی اولیه رو انجام بدم… ان‌شاءالله!

خلاصه اینکه من نظریه بازی هارو دوست دارم، و این دوست داشتن رو قراره نشر بدم 😉

۱۳۹۸/۰۶/۲۹