Clubbing !

در ستایش کلاب‌ینگ

واقعا یکی از چیزهایی که همیشه منو خیلی به وجد میاره کلاب و کلابینگه. کلابینگ ازونجا شروع میشه که:

…while hotels were rare and socially déclassé. Clubbing with a number of like-minded friends to secure a large shared house with a manager was therefore a convenient solution.

کلا همیشه تصویری که از کلاب های کالج‌ی توی سینما نمایش داده میشه قلبم رو جلا میداده، از اوزماکاپای مانستر یونیورسیتی تا گریفندور و اسلایترین هری‌پاتر و حتا باشگاه های ورزشی. البته باشگاه محدوده مشخصی نداره، کلا به هرگونه اجتماع (حضوری-غیرحضوری) غیر رسمی یه سری آدم که یه حس و بهانه مشترک برای جمع شدن داره، کلاب میگن. البته برای یه‌سری فعالیت های جنبه های رسمی تری مثل مجموعه های ورزشی یا انجمن های علمی تعریف شده که حضورشون رسمیت داره و این رسمیت برای اعضا و فعالیت ها نیست و این چیزا درون مجموعه‌ای محسوب میشه.

کلاب ها میتونن بر محور دغدغه های علمی، هنری، ورزشی، تفریحی یا حتا فکری و ایدئولوژیک باشن. محدودیت های عضویت یا قرار داد های برادری داشته باشن و کلا هرچیزی‌ش رو موسسین و اعضاش مشخص میکنن.

یه چیزی که منو شیفته‌ی کلابینگ میکنه اون تالار های مشترکیه که ملت جمع میشن توش. مثل سنترال‌پِرک سریال فرندز، البته با اینکه یه کافه عمومیه ولی همون اتفاق اونجا میوفتاد. یجای عمومی برای اعضا که اونجا جمع میشن و به گفت و گو و گذران وقت میگذره. ترجمه اون خط بالا از ویکیپدیا اینجا بهتر معنی میده:
تدارک یه محل بزرگ -خونه- با دوستان هم‌فکر راه حل مناسبی به حساب میاد.

برای کلابینگ این محل جمع شدنه یه فاکتور خیلی اساسی حساب میشه، فیزیکیشش بیشتر تر میچسبه و مجازیشم میتونه دلچسب باشه. یه علاقه همیشگیه برام و پیگیرش خواهم بود. شاید برای همینه که کافه و کافه داشتن رو خیلی دوست دارم، یه محلی برای جمع شدن با دوستان هم‌فکر. کلا این هم‌فکر بودن اعضا کلید اصلی این موضوعه. همینجا یه مطلب در مورد مختصات ذهنی خشکی / اقیانوس آدما نوشتم و منظورم همینه. شما اگه آدمایی که چیزی که میگید رو بفهمن دور و برتون داشته باشید خیلی تو تعالی و آرامشتون کمک میکنه و باعث میشه از گذران وقت لذت ببرید تا اینکه پیش یه سری باشید که توی یه دنیای دیگه با یسری کتب قانون و ارز دیگه به سر میبرند. به‌قولی “قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری”. نه اینکه مثل من توی ورودی 94 شاهد گیر کرده باشید که هیشکی حتا زبون روزمره م هم نمیفهمید، چبرسه به کنایه ها و جوک ها و ایده هایی که میدادم. جدی باید هر حرفی رو دو سه بار میزدم و تهشم میگفتن چقدر گنگ حرف میزنی! من اولش فکر کردم شاید راست میگن ولی وقتی از جامعه ی زندگی غیر شاهدی‌م پرسیدم، گفتن نه برای ما اینجوری نیستی. البته شاید شاهدیا راست میگفتن و صرفا مختصاتای ذهنیمون با هم نمیخوند، ولی نهایتا نتیجش این بود که وقت گذرانی با آدمای شاهدی به عنوان یه زبون نافهم تنها میگذشت و وقت گذرانی با دوستان به لذت. البته یسری بچه‌های خوابگاه و دانشگاه مستثنی هستن که خب بحث یه گل و بهار و ایناست.

خلاصه، کلابینگ به شدت برام جذاب و خواستنیه. این علاقه باعث شده چندجا بحث کلابینگ رو نه به صورت جدی ولی تا جایی که میشه مطرح کنم.

من خیلی دیر فکر تاسیس کلاب غیر رسمی انجمن زیست به ذهنم رسید و وقتی بود که دیگه از انجمن و آدماش خودمو کنار کشیده بودم، ولی امسال که اومدم باز کمکشون کنم مطرحش کردم و خودم کاراشو به عهده گرفتم . خب چی شد؟ دنیای من‌رانفهم شاهدی پسش زد و گفتن نه خسته میشیم. قرار بر این بود به طور کلی یه سری فعالیت های غیر حضوری و غیر فیزیکی مثل تالار گفتمان مجازی، طرح مسئله، کتابخوانی و یسری فعالیت های علمی-فرهنگی طوری مثل ترویج علم و این چیزا داشته باشیم. اگر خوب پیش میرفت میتونستیم قرار بذاریم و جمع بشیم کافه ای جایی و کارای جدی تری هم داشته باشیم. دیگه استقبالی که نشد هیچی مخالفتم شد و من هنوز نفهمیدم از چی خسته میشدن ولی خب ولشون کن. قدر گوهر گوهری و اینا… بهتر که شروع نشده کنسل شد. نتیجه جنگ اول همیشه بهتره.

محمدرضا که در جریان همه چیز بود و خودشم تو ماجرا درگیر بود، بعد این داستان یه سوپرایزی داشت برام و اونم میکروکلاب بود. کلاب بچه های میکروگراف؛ البته ماهیت این داستان هم کمی متفاوته چون بچه ها از یه مسابقه به این جمع اضافه میشن. فعلا برنامه هایی که برای میکروکلاب داریم رو متوقف کردیم تا وقت مناسبش برسه و پتانسیل های خیلی خوبی داره. ازون کارایی که هم مفیدن و هم دلچسب.

مورد آخر هم کلاب یوفور بچه های دانشگاهه. البته اتفاق خاصی هم اونجا در جریان نیست و اسمشم داستان خودش رو داره (یه چیز درن کلابی‌ه 😉 ) کل ماجرا بیشتر در حد کانسپته و اگه این اسمم نداشت وجودش هیچ فرقی نداشت ولی خب کالجی ترین کلابیه که توش عضوم. البته همین اسم خشک و خالی رو دست کم نگیرید که همینم میتونه تفاوت ایجاد کنه.

راستش هر جمع دوستانه و دور همی‌ای عملا مفهوم کلابینگ رو تو خودش داره، مثلا اینکه بری بشینی با چنتا از رُفقا یا فامیل چایی بخوری و گپ بزنی، کل اتفاقی که باید بیوفته افتاده. البته اگه حواست به اینکه داری این کارو میکنی باشه – مثل همون اسم خشک و خالی- شاید ارزشش رو بیشتر بفهمی و بیشتر ازش لذت ببری.

خلاصه که کلابینگ کنید، قدرشو بدونید و حالشو ببرید.

اینطور.

2 Comments

  1. mohaghegh

    اول که ای مسلمین و مسلمات! من ورودی 94 شاهد بودم و این اتهامات درمورد نفهمیدن و اینا رو تکذیب میکنم؛ترم اول شاید.؛ولی بعدش نه..متن و ایده هم که ایول داره:))))

    Reply

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *