آقا واقعا وضعم خرابه! دیگه اینقدر همه ی کار ها اولویت بالایی دارن که دارم اذیت میشم تو تصمیم گیری در چینش ترتیب کار ها. یعنی یه حالت اورژانسی ذهنی پیش اومده…
الان که سر کلاس کریدورم. دیشبم دو جلسه قبلی که نبودم رو با دور دوبرابر سریع نگاه کردم (و البته پیگیر کنگره آمریکا بودم که لعنتی چقدر جذاب بود). بعد از کلاس هم باز باید برم دوره درس دانمارک رو ادامه بدم که پروژهش رو تحویل بدم…
از این طرف کارای دانشگاه خیلی کند پیش میره. البته خودم دارم عجله به خرج نمیدم. چون منتظر خرید یه ماده اولیه هستیم تا به مرحله بعد بریم، این مرحله رو کند تر میرم که زودتر تموم نشه. تهیه این مواد جدید ولی کار پیچیدهایه…
لاوازیه دائما داره مدل کارش عوض میشه. یکبار گفتم که چندین مدل مختلف برای اجراش وجود داره که با تغیر شرایط اجرای کار، حالت هایی از دست میره و حالت های جدیدی طراحی میشه که در نهایت بتونیم جواب بگیریم.
بخش اول که بیشتر با خودمه تقریبا تموم شده. بخش سوم هم طراحیش خوب پیش میره و باید چنتدا تست بگیریم، نمیگم خیالم راحته ازش ولی خب طبق برنامه پیش میره. بیشترین نگرانی از بخش دومه لاوازیه است که مجریش خیلی علاقه داره ددلاین رو رد کنه؛ بنده خدا حق هم داره و درگیر کارای دانشگاهه ولی خب من نمیتونم ریسکش رو بپذیرم که همه چیز خراب نشه! حالا بعد از این هم جمع کردن همهی قسمت ها هم داستانیه. خیلی طراحی نیاز نداره، ولی کار داره…
برای شرکت هم میدونم باید چیکار کنیم، مشاوره های لازم رو شناسایی کردیم، خیلی هم مهمه که دست دست نکنیم، ولی خب، میرسم؟؟
همهی کارها تو اولویت اول هستن؛ همهی کار ها در حال رد کردن ددلاین هستن؛ همهی کار ها بی اندازه مهم هستن!
مثلا فکر کنید هر 4 پایه صندلی که روش نشستید داره میشکنه، خب، اول کدوم رو نجات میدید؟
هعی!
18 دی 1399