Glassblowing

آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار… نه مرسی اشتها ندارم!

خلاصه وضعیت من برای انجام خیلی از کار ها… واقعا گفتنش قشنگ نیست ولی حقیقتا وقتایی که مقدمات کاری رو کامل آماده میکنم هم اون انگیزه که برم شروعش کنم رو نمیبینم. بطور مثال مدتیه که یه ایده ای برای میکروگراف داریم که باید خودم(ون) دست به کار بشیم. داستان هم تولید لنز های خاصیه که لازم داریم و سخت پیدا میشن. خیلی ایده های مختلف رو برسی کردیم برای بدست آوردن و تولیدش ولی اکثر قریب به اتفاقشون قابل اجرا و یا حتا شدنی نیستن و یکی دو راه بیشتر نداریم؛ البته فعلا. و در دسترس ترین حالتش رو قرار شد تست کنیم.

برای انجامش هم تا الان موقعیتش اصلا ممکن نبود ولی دو سه روزیه که یه پنجره کوتاه مدت باز شده که بتونم انجامش بدم. یسری ملزومات لازم داره که خب کامل نیستم ولی حداقل هایی که بشه شروعش کرد رو امروز تکمیل کردم و تو فکر بودم که شب شروع کنم… ولی خب به شکل عجیبی خوابم میومد و نشد. الانم که 6 صبحه وقت قشنگی برای شروعه ولی خب… نمیدونم چرا مثل اون آدم تشنه ای که میخواد روزَشو شروع کنه، آب خنک دستمه و میلم نمیبره و دستم به کار نمیره. البته میتونه دلایل مختلفی داشته باشه، مثل ترس ناشی از کمال‌گرایی یا حتا ترس از فرست ایمپرشن نامناسب به علت کمبود امکانات که در صورت عدم موفقیت انگیزه رو برای شروع مجدد کمتر کنه و بیشتر عقب بندازه؛ حتا تنبلی و اینا هم میتونه باشه… ولی خب الان نمیدونم دقیق داستان چیه.

در هر صورت فردا اولین تلاش ها برای تولید لنز رو شروع میکنم، با اشتیاق زیاد و میل کم!

بیشتر اینا رو گفتم که بگم این داستان از کجا عملا کلید خورد… شاید کلا یه تجربه شکست خورده باشه، شاید تغیرات اساسی کنه و شایدم همین شروع و ادامه یه چیز بزرگ بشه. نمیدونم و باید ببینیم چی میشه!

خیر است!

10 تیر 1399


پ.ن. یه چیزی که شاید رفع ابهام  کنه اینه که من در مورد 9 تیر هم از امروز یاد کردم. راستش برای من تا وقتی کامل وارد روز بعد نشدم فردا نمیشه! معمولا که خب تا هر وقت بیدار باشم امروزه… و برای اولین بار خوابیدم و بیدار شدم و هنوز توی امروز (9م) هستم… آخه خواب کاملی نبود و جمعا 2 ساعت شد! جالبه دیدم آقای بابک نیکخواه‌بهرامی هم توییت کرده بود برای ایشون روز تو ساعت 8 صبح عوض میشه که خب با سیستم من فرق داره ولی باز جالب بود! تو این سایت هم وفتی تاریخ میزنم توی امروز  خودم تاریخ میزنم… بجز همین پست که حالا چون خوابیدم بیدار شدم دیگه کنتر انداختم برای تاریخ ولی ارجاعاتم مثل قبل بود.
میدونم، عجیبه!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *