این روز ها رو دوره ریلود نامگذاری کنیم خیلی بیراه نخواهد بود؛ بس که صفحه ریپلای توییتر و سنجش و آزمایشگاه رو ریلود کردم. فایده ای هم نداشت. البته فقط یکیش جوابش اومد اونم تست کرونا بود که شکر خدا نگتیو بود 🙂
دیروز کمی حالت آدم تب دار بودم ولی تب نداشتم! دقیقا مثل شروع کرونای سری قبل ولی خب امروز خوبم و تست هم که منفی شده، میشه برگشت به کار های بیرون از خانه! البته دانشگاه و کل مملکت تعطیله و مطمئن نیستم چه کاری میشه کرد اصلا!
دیروز باز چندتا پتنت رو ریو و برسی کردیم برای ثبت اختراع لاوازیه. آخراش یکم خطری شد… فکر کن از پس ناسای آمریکایی بر بیای و بعد بیای به چینی ها ببازی! خیلی سوز داره… البته که اونا رو هم اوکی کردیم. به نظر اوضاع خوب میاد. انشالله!
دیروز جالب بود یه بحثی در مورد کارای مدرسه ی عزیز شهید بابایی با یکی از عزیزان شد… بحث فعالیت و اینها بود. در طی صحبت داشتم میگفتم آره دیگه فعلا که اصلا فرصت ندارم واقعا و برای بعد هم نمیدونم اوضا چطوری پیش بره و نمیشه روش حساب کرد… بعد قسمت جالبش اینکه گفتم شاید حتا سرباز شده باشم برای سال بعد، و پیشنهاد شد اگر بخوای و بشود، میشه هدایت کرد که سربازی بیوفتی مدرسه! برای اولین بار بود با مسئله ی 2سال سربازی مشکلی نداشتم! یعنی حس همیشگی – نفرت و انزجار- نداشت! و این یعنی عاالیه که این حس رو نداشت. البته که بازم حاضر نیستم 2سال همه چیزو بخوابونم و نهال هایی که با خون دل زنده نگه داشتم رو بذارم تو انباری که خوراک مور و ملخ بشه بعد دو سال برگردم از صفر شروع کنم و 10 سال دیگه آیا برسم به همینجایی که هستم آیا نرسم…
خلاصه کانسپت خوبی بود که سربازی رو بیوفتم تو شهید بابایی! دوستش داشتم.
از این پرایوت نویسی هم خیلی راضیم. اینکه حس کنم در لحظه دارم خود افشایی میکنم حس خوبی نبود. مخصوصا که الان میتونم راحت تر و بیشتر حرف بزنم. چون یه سری حرفا هست که برای یه مدت کوتاه و نزدیکی حساسیت داره… و نمیشه راحت بهشون پرداخت. ولی وقتی میدونم الان کسی نمیخوندشون دیکه مینویسم… راستش بیشترشون هم چیزاییه که وقتی فکر میکنم حتا بعد یه مدت منتشر بشن هم راحت نییستم… ولی وقتی میگذره، دیگه مهم نیست! اینطوری دیگه سیاست “در باب تواضع” هم بهتر جامه عمل میپوشه! والا!
فعلا اینطور! تا خدا چی بخواد…
21 فروردین 1400