الان که دارم این پستو میزنم به دو دلیل خوشحالم!
یکیش سنسوریه. سنسوری وقتی شروع شد که داشتیم تو سرویس خوابگاه پیانو برقی ارزون میساختیم :)) وقتی از سرویس پیاده شدیم یه ایده اولیه شکل گرفت که در حد چند ثانیه آپدیت شد و شد چیزی که الان هست. یه سنسور خیلی کاربردی، انقدر کاربردی که هفته قبل براش یه کاربردی جدید پیدا کردم که در حالت خوشبینانه، اسممو وارد کتابای تاریخ میکنه :)) البته که اگه واقعا اینقدر خوب کار کنه… واقع بینانه است اگر این اتفاق بیوفته!!
چند وقته با مشورت و توصیه بهجای یکی از دوستان، فرآیند ثبت پتنتش رو شروع کردیم و امشب سفارش خرید وسایل اولیهش رو آماده کردیم! خیلی واقعی! و وقتی به شکل شماتیکی که با پینت بِراش کشیدم بَراش نگاه میکنم یه حس خوبی داره… همون فکری که تو فاصله سرویس تا در مغازه مهدی جلوی خوابگاه شکل گرفته بود… داره به دنیا میاد! میدونی یه جوریه… یه جور خوب.
اتفاق دومی که افتاده هم اینه که سید نادر حسینی، معلم و معاون عزیزی که از ته قلبم دوستش دارم، یه پیام محبتآمیزی فرستاد برام که خب واقعا جای شادی و مسرت هم داره.
پیشاپیش عید فطر هم مبارک!
2 خرداد 1399