Too Far Too Close

بطور عجیب و جدیدی خسته‌ام! دیگر نه جسمم نه روحم و نه فکرم توانایی تحمل اینو داره. از همه طرف تحت فشارم و از همه بدتر غیر قابل اتکا بودن دیگران؛ همه در لحظات کلیدی شونه خالی میکنن! هعی این کار پیچیده تموم بشه فقط. له شدم!

واقعا این روزهای من مصداق توو گوود تو بی تچرو هست! حتا برای خودمم باورش سخته. ولی خب، واقعیه، چون درد داره.


امروز یه چیزای جالبی پرینت کردم که بزنیم رو لاوازیه. بسته پستی‌ هم رسید بهم ولی تست؟ میدونی چند وقته له له میزنم اینا برسه دستم؟ ولی الان نگاهشون میکنم و نا ندارم برم سراغشون! چشمام سیاهی میره و فشار روحی که یکدفعه تو آزمایشگاه بهم وارد شد آمپرامو سوزوند. کارای لاوازیه که بقیه باید انجام میدادن و نروندن گنگ‌م کرده از روند کار. خب؟

خیلی وقته منتظرم اینا برسه به دستم ولی الان فقط نگاهشون میکنم. خیلی دور خیلی نزدیک!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *