Dark Rain Fall

روز خیلی خوبی بودا! قشنگ ژل درست کردیم و فردا میریم برای الکتروفورز ولی خب امروز به خاطر این احساسات نا بجایی که دارم رفتم پیش استاد بزرگ دانشگاه و در مورد یه پروژه سوال بپرسم که ایشان لطف کردن و با متانت تمام شیر اقیانوس تاریک عدم درک مختصات ذهنی رو باز کردن رو سر مبارکم و تقریبا جمجمه م شکست!

واقعا چرا اینکار میکنم؟ یا سوال رو درست بپرس… یا اصلا با طرف حرف نزن خب! بله ایشون درست میگه که وضعیت فوق‌العاده ی ایجاد شده یه اشتباهه و من دارم گند میزنم بهش، ولی آیا ایشان میدونه که “هیچ گزینه ی بهتری وجود نداره”؟
آیا ایشون میدونه که “هیچ کس” اینقدر دیوانه نیست که بیاد انرژیش و وقت و سرمایه‌ش رو صرف کنه و همه ی کار هاش رو به ریسک بندازه که تو پروژه ای وارد بشه که نه تنها هیچ بودجه ای نداره، ممکنه آخرین لحظه کنسل بشه؟ یا که چون ایران تحریم علمیه، طرف آینده تحصیلی خودش رو هم به خطر بندازه؟ هان استاد عزیز؟ شما فکر کردید هنوز تو آمریکا هستید که انتظار مدیریت سیستمی دارید؟؟
پنجره باز شده و یک مرغ دیوانه به خواست خودش وارد کوره شده! ناراحتی چرا جای عقاب سر سفید آمریکایی یه کلاغ اومده تو اتاق؟!

تا من باشم خوشبین نباشم به عظما! البته کمی خودخواهانه و خود صحیح پنداریه که بخوام دلخور باشم! ولی من “در حد خودم” دارم سعیم رو میکنم بهترین کار رو کنم. و با این همه 2in1 زندگی کردن (بلکه 28 در 1) دارم سعی میکنم. نباید ناراحت باشم که این جواب رو میشنوم… ولی خب اعصابم خراب شد! سعیمو میکنم در ادامه روز بهتر باشم.

از بدی های اینکه بخوای مولتی‌پتنشیالایت باشی همینه. تو خودت رو تو دمای عملکردی مناسب برای 28 چیز مختلف قرار دادی و وقتی شروع میکنی به لینک زدن به یه ستاره فوق داغ، لینکت بسوزد! چه میشه کرد.

26 آبان 1399

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *