In Tigris!

تو نیکی میکن و در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز

ترم یک کارشناسی یه استاد میکروبیولوژی داشتیم به اسم دکتر محمدی، خیلی کلاس خوبی داشت و کلی چیز درسی و غیر درسی یاد میگرفتم از اون کلاس. یه بار یکی از نکته هایی که گفته بود خیلی ذهنم رو درگیر کرد به حدی که موقع ایده دادن به یکی از دوستان مهندسی شریف برای ساخت یه قطعه، یه طرح خیلی تخیلی بر اساس اون موردی که دکتر محمدی گفته بودن جرقه زد… این داستان ادامه پیدا کرد تا اینکه به یه فرضیه بنیادین (صرفا ایده خام) تو حوزه طراحی پروتئین رسیدم. یه دستگاه ساده ساختم و تست اولیه ش هم گرفتم، جواب هم داد ولی خب داده ها قابل اعتماد نبود و نیاز بود تست های بیشتری انجام بشه.

چند روز پیش برای کار کردن بیشتر رو این موضوع و پتانسیلش برای تبدیل شدن به پروژه ارشدم، رفته بودم دانشگاه الزهرا پیش دکتر محمدی. خیلی خوشحال بودم از دیدار مجدد… در مورد موضوع این پروژه هم حرف زدیم  ولی نه اونجوری که انتظار داشتم… حرفای به مراتب بهتری زده شد.

استاد یه راهنمایی های کلی برای این موضوع کردن ولی بهتر از اون یه سری نکات کلی تر در مورد خود ارشد گفتن و البته یه نکته خیلی خیلی طلایی: وقتی پرسیدم این موضوعات منو به علاقه نهاییم نمیرسونه و مسیرش جداست، استاد گفت: “نه اتفاقا… میرسه. به قول عامیانه، داستان داستان تو نیکی میکن و در دجله انداز ه… برای اینکه کارت برکت داشته باشه و بعدا وجدانتم راحت باشه، ببین نیاز جامعه چیه، بگو خدایا من شروع میکنم که به اون برسم و کارت رو بکن… در نهایت نتیجش آرامش بخش میشه برات.”

اینطور.

#PressProt

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *