Asides

به تلخی خو بگیر، این زندگی شیرین نخواهد شد

ازین اسفند معلوم است، فروردین نخواهد شد

-سجاد سامانی


یک ماهی هست که تصمیم گرفتم تغیراتی تو سایت ایجاد کنم. میدونم سایت رویکردش این بوده که ریل‌تایم بره جلو ولی فعلا حس خوبی به خونده شدن ندارم – شاید چون اینطور جا افتاده که بالطبع کار های من باید در ویترین پابلیک دامین باشد و خلق الله بالغریزه ازشون آگاه بشن. خب… من از طرف خودم ریل تایم کار رو جلو میبرم اینجا… منتهی دیگه کسی نمیبینه پست ها رو. شاید هر چند ماه بیام و پست ها رو پابلیک کنم. با روح وبلاگم نمیخونه… ولی متاسفانه با روح من خیلی میخونه.

مشعوف گشتیم! فعلا…

0

مطلبی در باب تواضع نوشته بودم، و تصمیم داشتم کمی کمتر آدم خوبی باشم، چرا که وقتی خوب بودن به خود و نزدیکانت آسیب میزنه باید به خوب بودن شک کرد.
امروز به نتیجه رسیدم که این حد آستانه از چیزی که فکر میکردم بالاتره و رفتار برخی افراد که برام مفهوم نبود چقدر در راستای همین منظور اتفاق میوفته؛ مثلا کسی که ول میکنه و میره خارج…

هیچی دیگه، خیلی سریع دارم روند بزرگ شدن رو طی میکنم و کرور کرور آدما از چشمم میوفتن!

04 فروردین 1400

0

امروز بدون شک یکی از بهترین روز های امسال بود. میدونم تازه دوم فروردینه ولی خب… چققدر خوش گذشت.
خونه دایی عزیز که بسیار زیبا و خوش بود و بعد هم رفتیم تو یکی از بهترین نقاط زمین، حیاط قدیم پدربزرگ، اونهم با فامیلِ جان و کلی خاطرات و از همه هیجان انگیز تر سورپرایز تولد! واقعا جزو بهترین ها بود. ممنون از همه عزیزانی که زحمت کشیدند، واقعا روز خوبی بود، از جنس روز های خوش قدیم…

اینطور!

02 فروردین 1400

2

قرن جدید رو با درختکاری شروع کردیم. سال پر خیر و برکتی باشد. انشالله!

1400/01/01

0

آخرین ساعات سال (قرن) رفتیم لاوازیه رو تحویل دادم به دوستم که قابشو بسازیم!

و قاچاقی اومدیم ابهر…

سال نو مبارک!! انشالله سال بهتری باشه.

30 اسفند 1399

0

امروز بورد مونتاژ شد، تست شد، کار کرد و ریزالت داشت!

Well Done Mate, Well Don!

امروز لاوازیه چندتا چک‌لیست بزرگ‌رو به سلامتی رد کرد.

پیش باد!

۲۳ اسفند ۱۳۹۹

0

کاش میتونستم بی‌خیال همه‌ی اینها بشم… کاش میتونستم… کاش…

واقعا دارم اذیت میشم… به چیزی ‌که جناب سعدی میگه مشغول بودم… ولی دیگه نمیکشم!

گویند بکوش تا بیابی

می‌کوشم و بخت یاورم نیست

قسمی که مرا نیافریدند

گر جهد کنم میسرم نیست

ای کاش مرا نظر نبودی

چون حظ نظر برابرم نیست

فکرم به همه جهان بگردید

وز گوشهٔ صبر بهترم نیست

با بخت جدل نمی‌توان کرد

اکنون که طریق دیگرم نیست

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنبالهٔ کار خویش گیرم

4

داغونم

0

روز عجیبی بودش. ینی روز خوبی بودا ولی خوشحال نبودم.
صبح رفتم قطعاات الکترونیکی لاوازیه رو بدم برای مونتاژ و فکر میکردم من کار زیادی ندارم ولی خب مشخص شد که به این راحتی ها هم نبود. ولی درکل مثبت بود. مخصوصا آخرش که سر پایین و بالای یکی از ماژولا شک داشتم، اون خانوم بخش الکترونیک گفتش “آخرش چیه مگه؟ اگه اشتباه بود دِمونتاژش میکنیم و مجدد مونتاژ میکنیم دیگه!”
+”آره، آخرش همینه.”

واقعا کاشکی آخر خیلی چیزا همین بود…

دانشگاه هم کارش خوب بود. یه‌میلیون تا نمونه (20تا) آماده کردم برای ژل گذاشتن که ببینیم مشکل کار از کجا بود که بیان ها مشکل داشت. فردا که جواب ژل بیاد میتونه خیلی سرنوشت ساز باشه. ببینیم چی میشه انشالله.

امروز یه کار دیگه هم کردم و اونم ساخت اکانت و فرستادن اولین پست های Photopsim تو ویرگول و مدیوم بود! البته این توصیه اکید همکارم بود که اینطور کنیم و به نظرم توصیه خوبی بود. البته هنوز سر استراتژی و مالکیت معنوی ابهامات زیادی دارم…

خیر است!

18 اسفند 1399

0

نمیدونم وضعیت چطوریه. راستش فکر کنم خوبه وگرنه میفهمیدم!
برای لاوازیه داریم کارای نهایی رو انجام میدیم و طراحی میکنیم و خب شکر خدا کار پرپتانسیلی بود و روی ادامه ی کار تمرکز کردیم. خیر است!

فوتوپسین لعنتی ولی خیلی درگیرم کرده، یه پتنت که نمیشه پتنتش کرد! واقعا عجیبه.

امروزم تلفنی در مورد یه چیزی صحبت کردیم که اصلا برنامه نداشتم پیگیریش کنم -فعلا- و اونم 7stones بود؛ یهو دیدی این اول از همه به نتیجه رسید!

از پروژه های کمتر فعال که بگیم، باید اشاره کنم که بعضی وقتا، اوکیژنال، پیگیر این پروژه ها هم هستم. مثلا این هفته تو دانشگاه داشتم دنبال یکی میگشتم چندتا سوال در مورد Deep1 ازش بپرسم… که خب یافت می نشد! ولی عوضش این عکس زیبا رو گرفتم 🙂

آره خلاصه… اینجور.

17 اسفند 1399

0