Category: پروژه

امروز یه برسی برای روند CG داشتیم و خب از هر طرف که رفتیم، جز به اینکه باید این کاره رو نهایی کنیم، نرسیدیم. و خب دیگه سر منم خلوت تر شده و شروع کنیم گام هایی که قرار بود رو بردارم. امروز لوگو یه مرحله به نهایی تر شدن نزدیک شد و در مورد نحوه شروع سایت تصمیم گرفتیم. اینکه کارای حقوقی رو به زودی شروع میکنیم هم قطعی شد. خلاصه که “هِلو ورلد، ما داریم می‌آییم!

خبر خوب دیگه بازی بود که بزودی قابل انتشار میشه! البته که هنوز منتشر نمیکنیم…

و اتفاق بعدی… پیشنهادی که اون روز بهم شده بود سر لاوازیه… امم… یه برسی کردم، شاید واقعا بشه یه کارای خوبی کرد که هم فال باشه هم تماشا! چه جورم!! البته خیلی ایده خامیه حالا، همون که خیلی خوب است، اما تو باور مکن!

اینطور!

19 بهمن 1399

0

آن لحظه هزار با تقدیم تو باد!

0


روز جالبی بود!

البته که با یا رب روا مدار که گدا معتبر شود شروع شد… ولی در ادامه اتفاقای خاصی افتاد.

اولا که امروز موقع کار کردن واقعا به این که چقدر از جایی که قرار گرفتم خوشحال و راضی هستم رسیدم؛ نوعی از شادی که اصلا قابلیت ارزش‌گذاری و معاوضه با چیز دیگه ای نیست. اینقدر خاصه که نمیشه خریدش. البته شاید از نظر عوام هیچ ارزشی نداشته باشه و از کنارش رد بشن، ولی نه، من تو پیاده رو می‌ایستم، صدای زیبای پرنده رو گوش میکنم، شیطنت گربه ها رو با چشمای گرد شده نگاه میکنم و لذتش رو نقدا میبرم. امروز برای من، کاری که میکردیم، واقعا ارزشمند و لذت‌بخش بود.

و اما بعد، امروز برای اولین بار یکی گفت کاری که بلدی رو انجام بده،  چیزی که بلدی بسازی رو بساز و من بهت پول میدم، امکاناتش رو هم فراهم میکنم. و این همون جمله‌ست که میگفت کاری که ازش لذت میبری رو انجام بده و راهی پیدا کن که بقیه براش پول بدن.

طراحی لاوازیه هنوز ثبت و تست نشده مشتری پیدا کرده. خیلی خوب و جالبه. خیلی. خرسندم. همینکه کاربردی بودنش بهم اثبات شد خیلی دلچسب بود.

آخری و نه کمتر از بقیه، امروز بخش دوم لاوازیه تمام شد. طراحی کامل شد، باید سفارش نمونه نهایی رو بزنیم و تست کنیم و خب انتظار داریم مشکلی نداشته باشه و این از این.

تازه، اون ریز‌بخشِ بخش سوم که اختیاری شده بود، یه پیشرفت خیلی تپل داشت و انجامش میدیم! هو هوو… چه شد ها! خودمانیم!

اینطور!

0

Good Night, Lavoisier!

“پس از دیدگاهی، لاوازیه تموم شد.
ممنون.
شب بخیر!”

و بله، این انتهای جلسه اینترنتی نیمه شب 16 بهمن بود. وقتی که بعد یک هفته، نمیخوان تایید نهایی رو برای طراحی ما بدن، ما هم دیگه همونی که اول تصویب شد رو نهایی کردیم. وقتی خودشون حاضر نیستن که ما باهاشون راه بیایم، ما هم اصراری نداریم!

با پیشرفت های دیروز و امروز، طراحی هر سه قسمت نهایی شده، متریال هر سه قسمت موجوده و تست اولیه هر سه قسمت هم انجام شده. بخش خودم که آماده است، فردا یکی دیگر رو تحویل میگیرم، اوایا هفته آینده هم قسمت سوم میرسه به دستم و بقیش با خودمه که یک تست از کل مجموعه بگیرم و پروژه لاوازیه رو تحویل بدم!

البته برنامه اولیه این بود که یک ریز بخش دیگر هم داشته باشیم که آماده نیست. هنوزم میخوایم که اضافه کنیمش‌ها، ولی از اونجایی که این ریز بخش نیازمند یه طراحی اختصاصیه و این طراحی اختصاصی به درد محصول نهایی نمیخوره و صرفا برای تست مجموعه کاربرد داره، دیگه اینطور جمع بندی کردیم که اگر این ریز بخش رو نرسیدیم اجرایی کنیم، به کلیت کار هیچ لطمه ای نمیخوره و در نتیجه: “از دیدگاهی، لاوازیه تموم شد.”

اینطور!!

خب، وقتشه که اعلام کنم جناب پروژی فخیمه ی CG یک عدد فرزند ارشدی زاییدن و گذاشتن رو دست ما که اون سرش ناپیداست. البته بگم که این بچه حاصل دیروز و امروز نیست و اصلا باعث و بانی اینکه ارشد این رشته رو انتخاب کنم -یکیش- همیشون بوده که دارم برای اولین بار ازش مینویسم. جالبه که بنی بشری از این داستان خبر نداره و تازه هفته گذشته برای یکی کمی فاشش کردم. راستش این بچه مون زیادی جسورانه است و روم نمیشه به کسی بگمش. ببین من روم نمیشه به کسی بگم هااا، من، دیگه ببین چقدر تخیلیه.

خب حالا بعد اینهمه مدت چی شد که دارم ازش حرف میزنم؟ حقیقتش اینه که از وقتی کمی فاشش کردم، خیلی فکریم کرده که پی کار رو بگیرم و برم سمتش، و اگر چون کنم، کلا خیلی چیز ها تحت تاثیر قرار میگیره، یعنی چندین سال از زندگی، در این حد. اسم؟ یقینن داره، ولی فعلا از بیانش پرهیز میکنم چون بزودی که چیز دیگری رو اعلام کنم مقادیری مفسده انگیز میشه این نامگذاری ها 🙂 فعلا همون فرزند ارشد CG کافیه براش.

حالا با این وضعیت به نظر میاد باید مطالعاتم رو متمرکز و محدود کنم به لاوازیه و این پسر جدیدمون. شاید سبب خیری شد یکم جمع و جور کنیم این بوم شلخته ی آنارشیسم زده رو.

خیر است!

0

خب بازم لاوازیه؛ اون چیزی که منتظر بودیم امروز مشخص بشه هنوز نشده. علتش اینه که رئیسی که باید نظرشو بگه این روزها درگیر تست آزمایشی پروژه بالا دستیه و تمرکز لازمو نداره. ولی خب من فایل ها و نمونه اولیه رو تحویل دادم تا برسی کنه. دیگه ببینیم چی میشه!

ولی امروز اتفاق خوبش این بود که بلاخره برای بار اول یکی از قسمت های سه گانه لاوازیه بطور کامل زنجیره‌ش تکمیل شد و فکر کنم برای فردا یا شاید پس‌فردا فایل های نهایی اون هم برسه به دستم و برای آخر هفته بریم اون رو تست کنیم
قسمت من که حل شده بود، این هم از این و قسمت سوم فقط مونده که اونم چند تا تیکه داره، زنجیره‌ی یکیش تکمیل شده، ولی یکی از بخش ها باید با آزمون خطا در بیاد که امیدوارم تا آخر هفته اوکی بشه. یعنی اگر این هم تا آخر هفته اوکی بشه عاالیه و هم همکارانم خلاص میشن و هم من برنامه ریزی میکنم برای تست های نهایی کل سیستم و طراحی نهایی و انشالله، جمع بندی و تحویل داستان. آخ یعنی اون روز برسه ها!

نیکسون و لینکولن هم فکر کنم پیگیری نکنم سنگین تره، اگر خودشون پیش رفتن که فَبها، اگرم نه باز فَبها تر! والا!

اینطور!

13 بهمن 1399

0

فردا روز مهمیه برای لاوازیه، البته ایشالا. باید یکبار تایید پایانی رو بگیریم و طراحی نهایی و چیدمان رو قطعی کنیم و دیگه وسلام‌ش کنیم. بخش های دیگه هم دارن نمونه های نهایی رو تحویل میدن بهم و امیدوارم تا آخر هفته برسه به دستم و منم تست کنم کل سیستم سر هم رو و در نهایت جمع بندی کنم و جونم خلاص بشه از این کار عظیم و ساده!

برای فردا یه سری فایل آماده کردیم گزارش بدم که برگ های خودمم ریخت از جذابیت کار. ایشالا بعد تصمیم گیری برای مالکیت معنوی منتشر میکنم کیفش رو ببریم جمیعا.

راستی امروز یه گندی زدم و نیکسون رو هم کلید زدم و واقعا نمیدونم چرا دارم این کارو میکنم. حالا بماند که یه چیز جدیدی به اسم لینکولن (! چرا واقعا این چه اسمیه؟!) هم در کنارش کلید زدم. اینا همه ذیل لاوازیه هستن و حقیقتا من الله توفیق!
البته پیش فرض اینه از من انرژی نبرن، ولی خب، و من الله توفیق!

خیر است!

12 بهمن 1399

0

آقا من هرچی عمیق میشم تو کار لاوازیه، حس میکنم اونقدرم خفن نیست. یعنی حتی شک میکنم اینهمه انگیزه برای “این” آخه؟

بعدش کار جلو میره و برمیگردم نگاه میکنم که وای! چقدر این کار خفنه!؟ مگه میشه؟؟ و باز کلی ذوق‌مرگ میشم… کاش میشد بگم چققققدر تحت تاثیرشم!!

خلاصه که راضیم 🙂

فردا هم تست اولیه متریال یکی از بخش هارو داریم. شاید هم تست اولیه نبود و همین تست نهایی شد. چون یکی از مواد اصلی رو نداریم مطمئن نیستم.

علاوه بر این قراره یه جمع بندی برای یکی از بخشای دیگه هم داشته باشیم. این بخش خیلی مهمه به موقع تموم بشه. امیدوارم که شدنی باشه.

فقط بخش سوم میمونه که اونم قرار بود تموم بشه. مشکلی هم پیش نیومده ولی وقفه خورده. امیدوارم زودتر و به سلامتی این هم تموم بشه.

اینطور!

0

مدتیه که برای کار هام کم حوصله شدم… البته که علل مشخص و واضحی داره. ولی خب چند روزیه که اصلا نمیتونم بشینم کار ها رو جلو ببرم. فقط جوری کار میکنم که ددلاین هارو رد نکنم. ینی جوری که در

دیرترین زودِ ممکن!

همه چیز رو انجام بدم.

این وسط کارا هم پیچ خوردگی عجیبی داشتن. از بدقولی تو دادن بودجه و معطلی، بد قولی تحویل کار، پیدا نشدن یکی از متریال‌ها و خب درگیر شدن بچه ها با کووید.

الان بیش از هر چیزی اینکه از درس دوره کوریدور دانشگاه عقب افتادم رنج میبرم… ولی خب، جمع میشه! تا حالا شده، ازین به بعد هم میشه…

تازه وسط هفته‌ست. این هفته اتفاقای خوبی خواهد داشت. نمونش تست اولیه یکی از قسمت های لاوازیه در دو سه روز آینده!

خیر است!

۱۵ دی ۱۳۹۹

0

The Rabbit 2

این نقاشی یادگار و داستانِ یک روز خوبه. وقتی تو شرکت ویراتک بودم و با دوستم در مورد بعضی کارا بحث مفیدی داشتیم. اونجا یه مثال زدم که ما ایده‌هامون خیلی کوچیکن برای بهره‌برداری ولی بازم جواب میدن. انگار کالسکه رو ببندی به خرگوش! و اون هم واقعا بکِشدش!

دقیقا بعد از دو سوال امروز به این نتیجه رسیدم که داستان برعکسه… البته اون حرف قبلی سر جاشه، ولی این مثال بیشتر مارو نشون میده که داریم ایده‌هامون رو میکشیم. ما اون خرگوشه هستیم و اون کالسکه سنگین ایده‌ها و پروژه‌ها!

واقعا وقتی میبینم بدون هیچ چیز و با دست خالی دارم این همه کارو جلو میبرم… و بعد بار روانی جمع کردن داستان… بعد انتظارات… یکم دلم به خرگوشه میسوزه!
‌شاید اگر خرگوشه این بند و زنجیر رو رها کنه و مثل بچه‌ی آدم زندگیشو کنه آخرش خیلی هم پشیمون نشه! نمیدونم…

البته که من صاد هستم، پا پس کشیدن تو مرامم نیست. قصد ندارم کاری رو بخوابونم، الانم میدونم هرجایی که زنجیر تحمل نکنه و پاره بشه، من چیزی است دست ندادم و فقط خستگیش میمونه به تنم که، می‌ارزه. ولی خب، فکره دیگه…

امیدوارم کاری که برای رسمی شدن CG شروع شد، نتیجش عاقبت بخیری باشه!

خیر است!

10 دی 1399

2020 Dec 30